مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
او را که جهان گمشده در حلقۀ میمش جبریل کند فخر که بودست ندیمش زانوزده پیشش ادب و مهر و کرامت تا درس بیامـوزند از خُـلق کریمش هر آیـنـۀ کـردست خـداونـد تـجـلـی در آینۀ خـنـده رحـمان و رحـیـمش شاید که شفاعت کند از مؤمن و کافر در روز جزا گستره لطف عـمیمش غرق است شکیبایی و محو است تساهل در ژرفی دریا صفتخوی حـلیمش زد خـاتـمه بر خـاتـم دیرین نـبـوت شقالـقـمـر از شعـشعه دُرِّ یـتـیـمش آن هـمت والا که جهانی نـتـوانست هرگز بفـریبد به متاع زر و سیمش همبال بهار است، که گل بشکفد از گل در باغ روانها، وزش نرم نسیمش تابندهتر از مهر، ببین شمسه نامش مهتاب غباری، که فشاندست گلیمش شاهد شده شعرم را، سوگند "لعمرک" آن مدح که فرموده خـداوند علیمش |